قصه جشن تولد مهدیار

فرم ورود به مربیآموز

خرید اشتراک

مربیآموز

مربیآموز

قصه جشن تولد مهدیار
قصه جشن تولد مهدیار
انتشار شده در 1396/11/18 با 391 بار مشاهده

یه روزی روزگاری مهدیار قصه ی ما از پیش اسباب بازی فروشی رد میشد که چشمش به یه ماشین کوچولوی زد و قشنگی خورد . لج کرد و به مامان و باباش گفت که حتما باید اونو براش بخرن…

اما مامان و بابا همون ماشینو برای هدیه ی تولدش خریده بودن و کادو پیچش کردا بودن و مهدیار کوچولو ازش خبر نداشت . همینطور که به ماشین زرد توی اسباب بازی فروشی خیره بود و با گریه میگفت ماشین میخام ، حواسش نبود و یهو افتاد توی جوب و دستش به لبه جوب خورد و شکست.

مامان و بابا اونو بردن دکتر و آقای دکتر دستشو گچ گرفت…

دو روز بعد تولد‌ش بود و همه ی بچه ها داشتن خوش می گذروندن و مهدیار کوچولو با دست گچ گرفته یه گوشه نشسته بود

و وقتی کادو هارو باز کرد متوجه شد مامانی همون ما‌شینو براش خریده بود!

نویسنده : خانم شادمان

تولد
نظرات

ما همه نظرات رو می‌خونیم و پاسخ میدیم

خیلی خوب!
نام خود را وارد کنید.
 
لطفا شماره موبایل خود را بصورت 09XXXXXXXX وارد نمایید.
خیلی خوب!
نظرت رو برامون بنویس.
مطالب مرتبط
مطالب پیشنهادی
نسخه جدید آماده است!
پروفایل
خانه
برچسب ها
جستجو