قصه ماهی طلایی

فرم ورود به مربیآموز

خرید اشتراک

مربیآموز

مربیآموز

قصه ماهی طلایی
قصه ماهی طلایی
انتشار شده در ۱۴۰۴/۰۴/۰۱ با 1 بار مشاهده

اهداف:

  • یاد گرفتن قدردانی از نعمت‌ها
  • کمک کردن به دیگران
  • دوری از غرور و خودخواهی
  • یاد گرفتن بخشش و مهربانی

داستان:

در یک دهکده کوچک، ماهیگیر فقیری زندگی می‌کرد که تنها دارایی او یک قایق کوچک و یک تور ماهیگیری بود. او هر روز صبح زود به دریا می‌رفت و تا شب به ماهیگیری می‌پرداخت، اما هرگز ماهی زیادی نمی‌گرفت.

یک روز، ماهیگیر در حال ماهیگیری بود که تور او به چیزی گیر کرد. او با زحمت تور را بالا کشید و دید که یک ماهی طلایی بزرگ در آن گیر کرده است. ماهی طلایی به ماهیگیر گفت: لطفاً مرا رها کن. من یک ماهی طلایی جادویی هستم و می‌توانم هر آرزویی را برایت برآورده کنم.

ماهیگیر از شنیدن این حرف بسیار خوشحال شد. او آرزو کرد که یک خانه بزرگ و زیبا داشته باشد، و در همان لحظه خانه‌ای بزرگ و زیبا در کنار ساحل دریا ظاهر شد. سپس ماهیگیر آرزو کرد که همسری زیبا و مهربان داشته باشد، و در همان لحظه دختری زیبا و مهربان وارد خانه شد.

ماهیگیر و همسرش بسیار خوشحال بودند. آنها در خانه جدید خود زندگی خوبی داشتند و هرگز چیزی کم نداشتند. اما ماهیگیر که اکنون ثروتمند شده بود، فراموش کرد که قدردان نعمت‌های خود باشد. او از ماهی طلایی خواست که یک قصر بزرگ برای او بسازد، و در همان لحظه قصری بزرگ و مجلل در کنار خانه آنها ظاهر شد. 

ماهیگیر که اکنون بسیار مغرور شده بود، دیگر به ماهی طلایی اهمیتی نمی‌داد. او از ماهی طلایی خواست که یک تخت طلایی برای او بسازد، و در همان لحظه تختی طلایی در اتاق خواب او ظاهر شد.

ماهیگیر که اکنون غرق در ثروت و تجمل شده بود، به فکر دیگران نبود. او حتی به پدر و مادر فقیرش که در روستا زندگی می‌کردند، کمکی نمی‌کرد.

یک روز، ماهیگیر در حال قدم زدن در باغ قصر خود بود که دختری فقیر را دید که در حال گریه کردن است. ماهیگیر از دختر پرسید: چرا گریه می‌کنی؟

دختر فقیر گفت: من مادر بیماری دارم و نمی‌توانم پول داروی او را تهیه کنم.

ماهیگیر که از شنیدن این حرف بسیار ناراحت شده بود، به یاد پدر و مادر فقیرش افتاد که همیشه به او کمک می‌کردند. او تصمیم گرفت که ماهی طلایی را آزاد کند و از اموال خود به پدر و مادرش و دیگران کمک کند .

ماهیگیر به خانه رفت و ماهی طلایی را صدا زد. ماهی طلایی که از شنیدن این حرف بسیار خوشحال شده بود، گفت: ممنون از اینکه به یاد من افتادی. من همیشه قدردان محبت تو خواهم بود.

ماهی طلایی سپس ناپدید شد. ماهیگیر و همسرش مقداری از اموال خود را بین افراد نیازمند تقسیم کرد و به زندگی خود به خوبی و خوشی ادامه دادند، اما این بار آنها بسیار خوشحال بودند، زیرا قدردان نعمت‌های خود بودند.

نتیجه‌گیری:

هرکس باید قدردان نعمت‌هایش باشد و فراموش نکند از آنچه دارد، به دیگران هم کمک کند. کمک کردن به دیگران و شکرگزاری، شادی واقعی را به زندگی می‌آورد.

حدیث موضوعی:

قالَ الإمامُ عَلِيٌّ (عليه‌السلام): «ما أَحْسَنَ التَّواضُعَ فِي الغِنى!» (نهج‌البلاغه، حکمت ۴۰۹)
حضرت علی (ع) فرمود: وقتی پول‌دار هستی، اگر فروتن و مهربان باشی، خیلی قشنگه!

فعالیت پیشنهادی:

از کودک بخواهید نقاشی‌ای بکشد که در آن کسی دارد به دیگری کمک می‌کند یا داروی بیماری را تهیه می‌کند. سپس با هم درباره‌ی حس خوب این کار صحبت کنید.

گفت‌وگو و پرسش و پاسخ:

  • ماهیگیر اول چه آرزویی کرد؟
  • چرا بعداً مغرور شد؟
  • تو اگر جای ماهیگیر بودی، چه کاری برای دیگران انجام می‌دادی؟
  • چه کاری باعث شد ماهی طلایی خوشحال شود؟

نمایش و بازی نقش‌آفرینی:

نقش‌های ماهیگیر، ماهی طلایی، همسر، پدر و مادر فقیر، و دختر گریه‌کن را تقسیم کنید و داستان را به صورت نمایش ساده بازی کنید.

بازی گروهی تعاملی:

بازی "آرزوی خوب": بچه‌ها دور هم بنشینند، هرکس یکی از آرزوهایی که باعث خوشحالی دیگران می‌شود را بگوید. مثلاً: «دوست دارم برای مادربزرگم لباس بخرم.»

زبان‌آموزی:

ماهیگیر، قایق، تور، ماهی طلایی، آرزو، جادویی، قصر، تخت طلایی، غرور، کمک، دارو، فقیر، شکرگزاری، شادی، بخشش.

ماهیقدردانی و شکرگزاریغرور و خودخواهیمهربانی و بخشندگیواحدکار حیوانات
نسخه جدید آماده است!
پروفایل
خانه
برچسب ها
جستجو