قصه آفتاب قم

فرم ورود به مربیآموز

خرید اشتراک

مربیآموز

مربیآموز

قصه آفتاب قم
قصه آفتاب قم
انتشار شده در 1397/5/6 با 545 بار مشاهده

فاطمه معصومه ـ که درود خدا بر او باد ـ به عشق دیدار امام و برادرش سفری به سوی خراسان در پیش می گیرد.

در میانه راه در نزدیکی شهر ساوه به بیماری سختی دچار می گردد و ادامه سفر برای او ناممکن می شود.

آن بانوی بزرگ از جایگاه رفیع شهر قم آگاه است و می داند که قم مأمن آل طه است.

لذا راه را به سوی آن شهر ادامه داده ، میهمان اهالی قم می شود.

میهمان که نه ؛ صاحب خانه به خانه خویش می آید.

بیش از هفده روز از آن حضور تلخ و دردناک نمی گذرد که آن وجود مبارک براثر بیماری جان می سپرد و شهر قم جایگاه همیشه او می گردد.

اینک به یُمن حضور این خورشید نورانی و این چشمه زلال همیشه جاری، شهر قم سبزه زاری آباد و دلپذیر برای اهل علم و تقواست. درود خدا بر آفتاب روشنی بخش شهر قم.

 

برادر در کنار خواهر

هفده روز از ماندن پردرد و رنج فاطمه معصومه علیهاالسلام در قم می گذرد.

این هفده روز اگرچه برای اهل قم سرشار از خیر و برکت بود ، امّا با غم بیماری این بانوی بزرگ شهر را اندوهی بزرگ فرا گرفته بود و امروز خبر جانکاه رحلت آن سیّده جلیله دل ها را داغدار کرد.

بدن پاکش را غسل داده کفن کردند . به هنگام دفن ناگهان دو سوار از جانب ریگ زار کویر ظاهر شدند.

دو سوار ناشناس امّا آسمانی ، رو پوشانده امّا نورانی ، که بر جسم بی جان فاطمه معصومه علیهاالسلام حاضر شدند و بر آن نماز گزاردند و او را دفن کردند و راه برگشت پیش گرفتند.

آری بدن آسمانی این بانوی پاک باید با دست های آسمانی و پاک دفن شود. درود خدا بر آن سرچشمه پاکی، فاطمه معصومه علیهاالسلام .

وفات حضرت معصومه س
نظرات

ما همه نظرات رو می‌خونیم و پاسخ میدیم

خیلی خوب!
نام خود را وارد کنید.
 
لطفا شماره موبایل خود را بصورت 09XXXXXXXX وارد نمایید.
خیلی خوب!
نظرت رو برامون بنویس.
مطالب مرتبط
مطالب پیشنهادی
نسخه جدید آماده است!
پروفایل
خانه
برچسب ها
جستجو