قصه درسی از مورچه

فرم ورود به مربیآموز

خرید اشتراک

مربیآموز

مربیآموز

قصه درسی از مورچه
قصه درسی از مورچه
انتشار شده در 1397/9/3 با 636 بار مشاهده

در زمان های قدیم که وقتی بین دو کشور جنگی در می گرفت ، دو سپاه روبروی هم قرار می گرفتند و با هم جنگ تن به تن می کردند ، یک فرمانده ی جنگی در میدان جنگ دچار ترس و وحشت از دشمنانش شد و به جای آن که در مقابل دشمن مقاومت کند ، شمشیر و سپرش را برداشت و از میدان جنگ فرار کرد و به یک خانه ی خرابه پناه برد و آنجا پنهان شد.

این فرمانده تا آن روز در هیچ جنگی شکست نخورده بود اما آن روز ناگهان از دشمن ترسید.

او سخت نا امید و درمانده بود. در کنج خرابه نشسته و زانوی غم در بغل گرفته بود و بر بخت بدش نفرین می کرد و آه می کشید.

کنار دیوار شکسته یک لانه ی مورچه قرار داشت. مورچه ها مرتب و منظم و در حال حرکت و انتقال مواد غذایی به لانه بودند. فرمانده ی ناامید و نگران چشمش به آنها افتاد و با نگاه کردن به مورچه ها کمی سرگرم شد.

یکی از مورچه ها دانه ی گندم بزرگی را با خود حمل می کرد و می خواست آن را داخل لانه ببرد.

اما دانه مرتب از دهانش رها می شد و مورچه دوباره آن را به دهان می گرفت و به سوی لانه حرکت می کرد.

توجه فرمانده به آن مورچه جلب شد. دانه گندم بارها و بارها از دهان مورچه افتاد اما مورچه آن را رها نکرد و سرانجام با زحمت زیاد دانه را به لانه برد.

فرمانده با مشاهده ی پشتکار و تلاش مورچه از خودش خجالت کشید. با خودش گفت این مورچه ی ضعیف و ناتوان، دانه ی گندمی را که از خودش خیلی بزرگ تر بود به لانه رساند و از سنگینی بارش ناراحت نشد ، اما من همین که چشمم به دشمن و سلاح های او افتاد، ترسیدم و میدان را خالی کردم.

حالا سربازانم بدون فرمانده در میدان جنگ چه می کنند؟ اگر آنها هم مثل من وحشت کرده باشند دشمن پیروز می شود و شهر و دیار ما را اشغال می کند.

باید برگردم و با تلاش و پشتکار بیشتری با دشمن بجنگم و اجازه ندهم شهر و دیارم به دست دشمنان بیفتد. آنگاه به خدا توکل کرد. شمشیرو سپرش را برداشت. سوار اسبش شد و به میدان جنگ رفت. سربازانش را که داشتند پراکنده و تسلیم دشمن می شدند، جمع کرد و با کمک آنها به دشمن حمله کرد. آنها مردانه جنگیدند و دشمن را شکست دادند و از شهرشان بیرون کردند. بعد از پیروزی در جنگ، فرمانده به سربازانش گفت که با دیدن تلاش و پشتکار مورچه ها، امیدش را به دست آورده و به میدان جنگ برگشته و با عشق و امید به مبارزه با دشمن پرداخته است.

پندواحدكار حشراتمورچه
نظرات

ما همه نظرات رو می‌خونیم و پاسخ میدیم

خیلی خوب!
نام خود را وارد کنید.
 
لطفا شماره موبایل خود را بصورت 09XXXXXXXX وارد نمایید.
خیلی خوب!
نظرت رو برامون بنویس.
مطالب مرتبط
مطالب پیشنهادی
نسخه جدید آماده است!
پروفایل
خانه
برچسب ها
جستجو