قصه برگ زرد گناه

فرم ورود به مربیآموز

خرید اشتراک

مربیآموز

مربیآموز

قصه برگ زرد گناه
قصه برگ زرد گناه
انتشار شده در 1396/8/23 با 308 بار مشاهده

پیامبر دستش را به شاخه خشکیده درخت گرفته بود و آن را تکان می داد. برگ های زرد شاخه، مثل باران بر زمین می ریخت. یکی از یاران پیامبر به نام سلمان، با تعجب به ایشان نگاه کرد، با خود گفت: چرا پیامبر با شاخه درخت بازی می کند؟ از پیامبر شنیده بود که نباید وقت را به کارهای بیهوده گذراند؛ به همین دلیل، از روی کنجکاوی از پیامبر پرسید: ای رسول خدا! چرا این شاخه رو تکون تکون می دید؟ پیامبر مثل همیشه با تبسمی شیرین، مثل یک دوست او را نگاه کردند و فرمودند: برگ های این درخت، مثل گناه های آدم مؤمنه که وضو می گیره و نماز رو آن طور که خدا دوست داره، می خوانه. سلمان، به یک عالمه برگ زرد و خشک شده ای که پای درخت جمع شده بود، نگاهی کرد و در حالی که دلش هوای نماز خواندن کرده بود، رفت تا وضو بگیرد و نماز بخواند.

شهادت حضرت رسول صقتل آخر صفرمیلاد حضرت رسول صمبعث
نظرات

ما همه نظرات رو می‌خونیم و پاسخ میدیم

خیلی خوب!
نام خود را وارد کنید.
 
لطفا شماره موبایل خود را بصورت 09XXXXXXXX وارد نمایید.
خیلی خوب!
نظرت رو برامون بنویس.
مطالب مرتبط
مطالب پیشنهادی
نسخه جدید آماده است!
پروفایل
خانه
برچسب ها
جستجو