قصه مرد شامی

فرم ورود به مربیآموز

خرید اشتراک

مربیآموز

مربیآموز

قصه مرد شامی
قصه مرد شامی
انتشار شده در 1396/8/5 با 267 بار مشاهده

رسید: “آن کسی که آنجا وسط نشسته، کیست؟"
گفتند: “حسین، پسر علی”

پیش خودش گفت بروم قربه الی الله کمی به او فحش بدهم. آمد ایستاد روبرویش. تا می‌توانست فحش داد و لعنت کرد. هم خودش را، هم پدرش را. گفت شما منافقید، شما اسلام را خراب کردید و از این حرف‌ها. وقتی خسته شد دهانش را بست.

حسین (ع) گفت: “اهل شامی؟”
مرد گفت: ” بله”

گفت:‌ “می‌دانم. شامی‌ها این‌طوری هستند. پس حتماً غریبی و جایی هم نداری. بیا برویم خانه‌ی ما. مهمان ما باش. غذایی بخور. استراحتی بکن.”

مرد بعداً می‌گفت: “دوست داشتم آن موقع زمین شکافته شود و من را ببلعد.”

شهادت امام حسین ع
نظرات

ما همه نظرات رو می‌خونیم و پاسخ میدیم

خیلی خوب!
نام خود را وارد کنید.
 
لطفا شماره موبایل خود را بصورت 09XXXXXXXX وارد نمایید.
خیلی خوب!
نظرت رو برامون بنویس.
مطالب مرتبط
مطالب پیشنهادی
نسخه جدید آماده است!
پروفایل
خانه
برچسب ها
جستجو