قصه حضرت اسماعیل ع و هاجر

فرم ورود به مربیآموز

خرید اشتراک

مربیآموز

مربیآموز

 قصه حضرت اسماعیل ع و هاجر
قصه حضرت اسماعیل ع و هاجر
انتشار شده در 1397/5/10 با 803 بار مشاهده

موضوعات قصه:
ایمان به خدا
صبر و تلاش
محبت پدر و مادر
فداکاری
همکاری و کمک به دیگران
تاریخچه‌ی پیدایش آب زمزم و سعی صفا و مروه

حضرت ابراهیم (عليه السلام) با دخترخاله ی خود « ساره » ازدواج کرد . ساره مورد علاقه ی ابراهیم (عليه السلام) بود ولی پس از گذشت سالها از این ازدواج ، صاحب فرزندی نشدند. از این رو ، ساره به شوهرش پیشنهاد کرد که با هاجر که خدمتکار ساره بود ازدواج کند که از این ازدواج فرزندی به نام اسماعیل (عليه السلام) متولّد شد .
این واقعه در سرزمین شام اتّفاق افتاد ولی طولی نکشید که ساره از این پیشآمد غمگین گردید ، چرا که هاجر صاحب فرزند شده بود ولی او فرزندی نداشت و این موضوع سبب ناراحتی ابراهیم (عليه السلام) شد. ابراهیم (عليه السلام) از خُدای عزّ و جلّ خواست که این مشکل را حلّ کند . خُداوند ابراهیم (عليه السلام) را مأمور کرد که هاجر و اسماعیل را به سرزمین مکّه ، که در آن روزگار بیابانی گرم و سوزان بود ببرد .
او نیز هاجر و اسماعیل را برداشت و در حرم امن و امان الهی و در جای کعبه فرود آورد . ابراهیم (عليه السلام) با همسر و فرزند خُردسالش خداحافظی کرد و دعا فرمود : « پروردگارا ، من فرزند خود را در بیابانی بی آب و علف در کنار خانه ی مقدّس تو ساکن کردم ، پروردگارا تا نماز را به پا دارند ، پس دلهای مردم را چنان کن که متوجه آنها شوند و از میوه ها روزی آنها کن تا شاید شکرگزاری تو را کنند . »
هاجر ، پس از بالا آمدن خورشید و مشاهده ی تشنگی اسماعیل ، به جستجوی آب پرداخت. و هفت بار فاصله ی بین کوه صفا و مروه را با مشاهده ی سراب طی کرد و در مرتبه ی هفتم از بالای کوه مروه مشاهده کرد که آب زیر پای اسماعیل ظاهر شده و چشمه ای پدیدار گشته است که نام آن را زمزم گذاشتند.
قبــیله های ا طراف که متوجّه پیدا شدن چشمه ای در آن بیابان گرم شدند ، از هاجر اجازه سـکونت خواستند و کم کم آنجا آباد شد.
ابراهیم خلیل (عليه السلام) که گاه گاهی به دیدار هاجر و اسماعیل می آمد و احوال آنها را می پرسید ، در یکی از سفرها مأمور شد که اسماعیل را به قربانگاه ببرد که البته این موضوع آزمایشی بود برای این دو بنده ی پاک خُدا .
در آن زمان اسماعیل که تقریباً سیزده سال بیشتر نداشت در مقابل امر خدا تسلیم شد و هر دو به سوی سرزمین مِنی رفتند .
ابراهیم (عليه السلام) که با وجود وسوسه ی شیطان قصد انجام فرمان الهی را داشت ، ندائی شنید که : مأموریّتت را خوب انجام دادی ، حال به جای اسماعیل ، گوسفندی را قربانی کن .
و به این ترتیب هر دو در امتحان الهی ، سر بلند و پیروز شدند . هاجر و اسماعیل بعد از وفات در کنار خانه ی کعبه ( حجر اسماعیل ) به خاک سپرده شدند .
حالا اونهایی که به زیارت خانه خدا می روند پس از محرم شدن اعمالی انجام میدهند که یادآور تلاشهای هاجر است. مثل به جا آوردن سعی بین صفا و مروه

حدیث موضوعی:
قالَ الإمامُ الصّادق علیه‌السلام: الصَّبرُ مِفتاحُ الفَرَجِ (بحارالأنوار، ج71، ص81)
امام صادق (ع) فرمود: صبر، کلیدِ باز شدن درِ سختی‌هاست.

نتیجه‌ی قصه:
اگر به خدا اعتماد کنیم و با صبر و تلاش جلو بریم، خدا همیشه کمکمون می‌کنه. مثل هاجر که با دویدن‌های پُر تلاشش باعث شد آب زمزم از زمین بجوشه و همه نجات پیدا کنن.

فعالیت پیشنهادی:
نقاشی قصه: بچه‌ها نقاشی آب زمزم، حضرت هاجر، کوه صفا و مروه رو بکشن.
کاردستی: ساختن چاه زمزم با مقوا و درست کردن تپه‌های صفا و مروه با گِل یا کارتن
بازی حرکتی: سعی صفا و مروه: بچه‌ها بین دو نقطه داخل کلاس هفت بار راه برن و تلاش حضرت هاجر رو تجربه کنن.

پرسش و پاسخ:
چرا حضرت هاجر از کوه بالا می‌رفت؟ خدا چطوری بهش کمک کرد؟ شما تا حالا برای کسی زحمت کشیدی؟

خداوندقصه قرآنیعید قربانحضرت اسماعیل عکمک به دیگرانصبر و حوصله داشتن
نظرات

ما همه نظرات رو می‌خونیم و پاسخ میدیم

خیلی خوب!
نام خود را وارد کنید.
 
لطفا شماره موبایل خود را بصورت 09XXXXXXXX وارد نمایید.
خیلی خوب!
نظرت رو برامون بنویس.
مطالب مرتبط
مطالب پیشنهادی
نسخه جدید آماده است!
پروفایل
خانه
برچسب ها
جستجو