در خیابان، امروز
طبل و پرچم دیدم
بر لب آدم ها
خنده را کم دیدم
روی اسبی دیدم
بچه ای کوچولو
مادر من می گفت
آب می خواهد او
توی هیئت، بابا
ژاکت مشکی داشت
در کنارش مردی
یک علم را برداشت
مادر من می گفت
روز کوچ گل هاست
این عزاداری ها
یادی ازعاشوراست
در خیابان، امروز
طبل و پرچم دیدم
بر لب آدم ها
خنده را کم دیدم
روی اسبی دیدم
بچه ای کوچولو
مادر من می گفت
آب می خواهد او
توی هیئت، بابا
ژاکت مشکی داشت
در کنارش مردی
یک علم را برداشت
مادر من می گفت
روز کوچ گل هاست
این عزاداری ها
یادی ازعاشوراست
ما همه نظرات رو میخونیم و پاسخ میدیم